شهید «­علی اصغر تاج الدین»

شهید علی اصغر تاج الدین متولد سال 1338، شهرستان رستمکلا در استان مازندران است. مردمان خطّه “کاوَرد” هربار که نام جهاد و جهاد سازندگی را می شنوند تنها یک نام به ذهن شان خطور می­کند و آن کسی نیست جز شهید “سیدعلی اصغر تاج الدین”، جهادگری که مهندس بود و آموزگار. سیدعلی اصغر، خوشرو بود و شوخ طبع. از دوران نوجوانی هوش و ذکاوتش زبانزد بود و تقریباً همه خانواده می­دانستند سَری توی سَرها در می­آورد. علی اصغر آن زمان به مدرسه تیزهوشان هم راه پیدا کرد و با همان دانشی که داشت می­توانست در پایتخت گذران تحصیل کند اما در کنار خانواده بودن را ترجیح داد به تحصیل در دانشگاه­های عالی­ رتبه. او جهاد و خدمت به مردم را جانانه دوست داشت و هرگاه فرصتی دست می­داد به مناطق محروم شهر می­رفت و از آموزش کودکان کم برخوردار لذت می برد. این نوع­دوستی و عطوفت را از والدینش به ارث برده بود.

سید قدرت الله تاج الدین و سیده تُکذبان حسینی والدینِ علی اصغر، ته تغاری خانواده را دیندار و ایثارگر و نوعدوست تربیت کرده بودند و او هم آموزه­های خانواده را در راه خدمت به مردم بکار می­بست. “سید قدرت الله” زیاد فراق فرزند را تاب نیاورد و پس از شهادت جوان رشیدش، خیلی زود او را در بهشت در آغوش کشید. “سیده تُکذبان” هم چند سال بعد به جمع شان پیوست و به این دوری و هجر پایان داد.

حاج رضا برادر شهید علی اصغر تاج­الدین می­گوید شهید علی اصغر اهل مطالعه بود و کسب افتخار. نخبه بود و جزو اولین ثبت­نام شوندگان مدرسه نخبگان مازندران. علی اصغر دستی در نوشتن داشت و با گردآوری جوانان کوی لسانی ساری، اطلاعاتش را با دیگران به اشتراک می­گذاشت.

علی اصغر فرزند آخر خانواده ما بود که در اردیبهشت ۱۳۳۸ در روستایمان کاورد پا به دنیا گذاشت. البته تمام دوران تحصیل را در ساری گذراند. زیاد کتاب می خواند و همین آگاهی اش موجب شده بود بعنوان اولین گروه دانش آموزان مدرسه نخبگان انتخاب شود. نام مدرسه­شان، “مدرسه جامع” بود. دوستانش زیاد از استعداد و توانایی­های علمی­اش می­گفتند و اذعان داشتند در مدرسه جامع هم جزو تیزهوش­ترین دانش آموزان بود.

در ادامه علی اصغر، رشته مهندسی کشاورزی دانشکده کشاورزی ساری را برگزید تا در کنار خانواده مدارج علمی را طی کند. همزمان با تحصیل، در شکل گیری جهاد دانشگاهی نقش داشت و باتفاق دوستانش تلاش می کردند کارهای اساسی برای مردم رقم بزنند. علی اصغر اغلب با لباس­های گلی به خانه بر می­گشت چرا که در روستاها، راه و شبکه برق ایجاد می­کردند و کمک کار کشاورزان بودند. حتی برای توزیع کوپن به روستاها می­رفتند و خدمت می­کردند.

حاج رضا برادر کوچکتر او را فردی نوعدوست و خیرخواه معرفی می­کند و می گوید: علی اصغر به “اسلام آباد میاندورود” ساری می­رفت و هفته­ای برای بچه­های محروم آن مناطق تدریس می­کرد. اهل خانه همیشه دل نگرانِ گرسنگی و خستگی اش بودند اما مردِ جهاد، علیرغم کلافگی با روحیه­ای مثال زدنی با خانواده رفتار می کرد و خم به ابرو نمی­آورد. علی اصغر مدت پنج ماه هم برای عملیات راهسازی به خوزستان رفته بود و دوستانش تعریف می­کردند آنجا هم با جان و دل کار می کرد. ۲۷ بهمن ۱۳۶۱علی اصغر برای ماموریتی به گرگان رفته بود و هنگام بازگشت به اتفاق دوست و همکارش با اتومبیل سواری عازم ساری می شوند که در میانه راه در محدوده “رستم کلا بهشهر” تراکتوری راهشان را می­بُرد و علی اصغر شهید می شود. همرزمش “شیدالله دامادی” هم در این حادثه جان خود را از دست می­دهد.

علی اصغر در گلزار شهدای ملا مجدالدین ساری به خاک سپرده شد، و پس از شهادتش، بیش از ۲۰ مراسم ختم از سوی سایر اقشار برایش برگزار شد که این مساله نشان از آن داشت که علی اصغر کارش را در دنیا درست انجام داده بود.

وصیت‌نامه شهید

در وصیت­نامه شهید نوشته شد “آرزوی مرگ می­کنیم برای همه ضد انقلابیون؛ چه آنها که در پاریس و لندن مشغول توطئه هستند و چه آنانی که در داخل، آلت دست خارجی­ هایند.”